اسلایدر



تاريخ : شنبه 7 دی 1393برچسب:بسیج, بسیجیان,کودک,سبک زندگی بسیج , | 5:12 | نويسنده : علی معصومی |

می توانید تصاویری از این مجموعه نمایشگاهی را در ادامه مشاهده کنید.



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 3 دی 1393برچسب:نمایشگاه سبک زندگی بسیجی,بسیج,نمایشگاه, | 19:25 | نويسنده : علی معصومی |

http://s2.picofile.com/file/7591149565/18191_71780.jpg

سلام ، راستش من که سنم به اون موقع ها قد نمیده ، که بدونم بچه ها توی جبهه شب یلدا میگرفتن یا نه ؟ اما به نظر من فکر کنم اونا هم شب یلدا داشتن ، البته بجای هندوانه ، مین هندوانه ای داشتن به جای انار ، بمب اناری داشتن ، بجای آجیل ، گلوله و خمپاره داشتن ، بجای سرگرمی ، ذکر و یاد خدا داشتن ، بجای صحبت کردن ، خشم شب داشتن ، بجای ..... و خیلی چیزای دیگه ، بیاین امشب را مثل شهدا صبح کنیم ، مثل اونموقع که بچه ها تا صبح ذکر خدا میگفتن و نماز شب میخوندن ، تا صبح طلب مغفرت میکردن واشک میریختن...

                           برای شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات   



تاريخ : سه شنبه 19 آذر 1393برچسب: یلدا, اس ام اس شب یلدا, جبهه, یلداجبهه,سبک زندگی بسیج,بسیج, | 11:27 | نويسنده : علی معصومی |
اراده کنید تا متحول شوید


اراده کنید تا متحول شوید    


 برچسب‌ها، باور آفرین و شخصیت سازند. ما در مسیر کمال، از این تکنیک برای تهذیب نفس و ساختن هویت و شخصیت جدید و باورهای عالی استفاده می‌کنیم. در این مقاله راجع به دو ویژگی تفکر و توکل صحبت می‌کنیم که اگر با تمرین و مراقبت، آن‌ها را در خود ایجاد کنید، زندگی‌تان رنگ و بویی دیگر می‌گیرد.



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 4 آذر 1393برچسب:اراده,بسیج,سبک بسیجی و ارده, | 11:15 | نويسنده : علی معصومی |
 
یک روز که فرماندهان ارتش، در یک قرارگاه نظامی برای طراحی یک عملیات، همه جمع شده بودند، حاج همت هم از راه رسید، امیرعقیلی، سرتیپ دوم ستاد «لشکر ۳۰ پیاده گرگان»، حاجی را بغل کرد و کنارش نشست، امیر عقیلی به حاج همت گفت: حاجی یک سوال دارم، یک دلخوری خیلی زیاد، من از شما دلخورم.
 
حاج همت گفت: بفرمائید، چه دلخوری!…
 
امیر عقیلی گفت: حاجی شما هر وقت از کنار پاسگاه های ارتش، از کنار ما که رد می شوی، یک دست تکان می دهی و با سرعت رد می شوی. اما حاجی جان، من به قربانت بروم، شما از کنار بسیجی های خودتان که رد می شوی، هنوز یک کیلومتر مانده، چراغ می دی، بوق می زنی، آرام آرام سرعت ماشین ات را کم می کنی، بیست متر مانده به دژبانی بسیجی ها، با لبخند از ماشین پیاده میشوی،دوباره باز دستی تکان میدهی، سوار می شوی و میروی.
 
رد میشی اصلا مارو تحویل نمی گیری حاجی، حاجی بخدا ما خیلی دل مان میاد. حاج همت این ها راکه از امیر عقیلی شنید، دستی به سر امیر کشید و خندید و گفت: اصل ماجرا این است که از کنارپاسگاه های شما که رد می شوم، این دژبان های شما هر کدام چند ماه آموزش تخصصی می بینند که اگر یک ماشین از دژبانی ارتشی ها رد شد، مشکوک بشوند؛ از دور بهش علامت میدهند، آرو آروم دست تکان میدهند، اگه طرف سرعتش زیاد بشه، اول علامت خطر میدهند،بعد ایست میدهند، بعد تیرهوائی میزنند، آخر کار اگر خواست بدون توجه دژبانی رد بشود.به لاستیک ماشین تیر میزنند.
 
ولی این بسیجی هایی که تو میگی، من یک کیلومتر مانده بهشان مرتب چراغ میدم، سرعتم رو کم میکنم،هنوز بیست متر مانده پیاده می شوم و یک دستی تکان میدهم و دوباره می خندم و سوار می شوم وباز آرام از کنارشان رد می شوم.
 
آخر این بسیجی ها مشکوک بشوند؛
 
اول رگبار می بندند.
 
بعد تازه یادشان میاد که باید ایست بدهند.
 
یک خشاب و خالی می کنند، بابای صاحب بچه را در می آورند، بعد چند تا تیر هوائی شلیک می کنند وآخر که فاتحه طرف خوانده شد، داد می زنند ایست.
 
این را که حاجی گفت: بمب خنده بود که توی قرارگاه منفجر شد. حالا نخند کی بخند…


تاريخ : سه شنبه 31 آبان 1393برچسب: شوخی جالب شهید همت ,شوخی, خمت,شهید ,سبک زندگی بسیج,بسیج, | 4:26 | نويسنده : علی معصومی |

کارشناس تلویزیون اسرائیل:

رهبر ایران چندسال قبل هشدار داده بود که اگر اسرائیل خطایی را مرتکب شود ایران تل آویو و حیفا را با خاک یکسان می کند.

امروز موشکهای مقاومت به راحتی به حیفا برخورد می کنند. این مقاومت بود که در نهایت در جنگ پیروز شد.

اسرئیل و آمریکا با هزاران کارشناس کاری می کنند که رهبر ایران با یک فرمان همه آنها را نابود میکند.

متاسفانه باید بگویم ایران رهبری دارد از خمینی شجاع تر و سیاست کار تر.

گزافه نیست اینکه بگویم رهبر ایران از تل آویو تا نیویورک نفوذ کرده و اگر اشاره کند در کاخ سفید نیروهایش را پیاده می کند.

چیزی نمیگویم جز اینکه می ترسم چون اسرائیل آن اشتباهی که رهبر ایران گفته بود انجام داد.

نفوذ هواپیمای جاسوسی در ایران آغاز مسلح کردن کرانه باختری بود و نابودی اسرائیل.

من منتظرم روزی قاسم سلیمانی،فرمانده سپاه،رهبر ایران را در تل آویو ببینم.

بی شک می آیند.



تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1393برچسب: حضرت آقا از زبان یک کارشناس اسرائیلی,سردار قاسمی,سبک زندگی بسیجی,بسیج, | 20:23 | نويسنده : علی معصومی |

سالهای حماسه را هنوز به یاد داریم. سالهایی که هر از چند گاهی سکوتش را صدای خمپاره ها و موشک ها می شکست و آرامش ما یاد خدا و ذکر او بود. هنوز به خاطر داریم سالهایی را که برای عده ای هشت سال دوری از کشور بود تا آرامش یابند و آرامش عده ای دیگر فرستادن جوانهایشان در لبیک به ندای امام. از خاطرمان نرفته و نخواهد رفت جانفشانی رزمندگانی که با لباس خاکی فرشی به عرش رفتند و ره صد ساله را یک شبه طی نمودند.

از یادمان نرفته و نخواهد رفت سنگرهایی را که زیارت عاشورا ذکر علی الدوام اهلش بود. بسیجیانی که گاه از نماز شبهایشان شهادت طلب می کردند و آن آخرین نمازشان می شد.



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 28 آبان 1393برچسب: حقیقت دیروز:واقعیت امروز!,سبک زندگی بسیجی,بسیج,سبک,زندگی,حقیقت,دیروز, | 20:19 | نويسنده : علی معصومی |

رفاقت به سبک بسیجی ها

به یاد دو بسیجی شهید حسین بویزه و امیر ناجی

نماز جماعت مغرب و عشای مسجد تازه تمام شده بود؛ توجهم به مرد میانسالی جلب شد که تمام بدنش می لرزید و داشت با فرمانده بسیج مسجد امام حسن عسکری(ع) دزفول صحبت می کرد. کنجکاو شدم تا از گفت وگوی این دو نفر سر دربیاورم. جلو رفتم مرد میانسال با چهره ای کاملاً غمزده و لحنی التماس گونه به فرمانده بسیجی می گفت: بابا تو رو به خدا هنوز کفن مادر و خواهر و دو برادرم خشک نشده! چطوری گذاشتید حسین هم به جبهه اعزام بشه؟!

رفاقت به سبک بسیجی ها

فرمانده بسیجی که آثار شرمندگی و شاید ترحم در چهره اش نمودار بود، از اعزام «حسین» اظهار بی اطلاعی می کرد و قول داد با حسین حرف بزند.

عملیات بعدی در راه بود و منصرف کردن حسین کار آسانی نبود، به ویژه که او  و «امیر» قول هایی به هم داده بودند! سرانجام حسین به نرفتن رضا نداد و راهی جبهه شد، ولی او در این عملیات نرفت! عملیات به سرانجام رسید و یک سال دیگر هم دو دوست در کنار هم رازهای ناگفته گفتند و حسین هم فرصت یافت داغ «مادر، خواهر و دو برادرش» را که در حملات موشکی دزفول از دست داده بود، برای دو برادر و خواهر دیگرش تسلا دهد؛ اما عملیات دیگری در راه بود... .

دوستی حسین و امیر در بین بچه ها ضرب المثل بود و هیچ کس به جدایی آنها دست کم در این دنیا فکر نمی کرد! بعضی ها می گفتند چون امیر برادرش حسین را در فتح المبین جاودانه کرده بود؛ می خواست با حسینِِ دیگری برادر شود!...

والفجر 8 فرا رسید! و این دو در پوست خود نمی گنجیدند؛ حسین خانواده را چطور راضی کرده بود نمی دانم! ولی آن دو از اروند گذشتند و به فاو هم رسیدند! و حتی از فاو هم برگشتند! ولی ...

عملیات تمام شد، ولی گویا سفر حسین و امیر تازه آغاز شد! ...

دو یار جدا ناشدنی با هم سوار اتوبوس شدند (1) و از آنجا به سفری آسمانی رفتند و دیگر برنگشتند!

پنجم اسفند 1364 «حسین بویزه» و «امیر ناجی» با بلیت اتوبوس آسمانی به سفر عشق رفتند، ولی دو روز بعد بر دستان جماعتی از مردم در گلزار «شهید آباد»؛ اولی را در کنار برادرش «حسن» (2) و دومی را در کنار برادرش «حسین» (3) خاکی! کردند ولی در آسمان، ملایکه، دو دوست را بر سر یک سفره نشاندند!...

 پس از عملیات والفجر 8، به رغم پیروزی رزمندگان و فتح فاو، در بازگشت از منطقه عملیاتی هواپیمای دشمن بعثی، اتوبوس حامل رزمندگان گردان بلال لشکر 7 ولی عصر (عج) را بمباران کرد و حدود سی رزمنده دلاور به شهادت رسیدند و شیرینی پیروزی به کام مردم دزفول تلخ شد.

پانوشت:

1 ـ پس از عملیات والفجر 8، به رغم پیروزی رزمندگان و فتح فاو، در بازگشت از منطقه عملیاتی هواپیمای دشمن بعثی، اتوبوس حامل رزمندگان گردان بلال لشکر 7 ولی عصر (عج) را بمباران کرد و حدود سی رزمنده دلاور به شهادت رسیدند و شیرینی پیروزی به کام مردم دزفول تلخ شد.

2 ـ حسن بویزه به همراه محمدعلی بویزه و مادر و خواهرش حدود دو سال پیش از شهادت حسین، در حمله موشکی دشمن از زیر آوار راه به آسمان گشودند!

 3 ـ حسین ناجی، برادر بزرگ امیر در عملیات فتح المبین به شهادت رسید.

 



تاريخ : شنبه 26 مهر 1393برچسب:رفاقت به سبک بسیجی ها,سبک زندگی بسیجی,رفاقت,بسیج, | 20:8 | نويسنده : علی معصومی |
تاريخ : چهار شنبه 23 مهر 1393برچسب:بسیجی کیست,بسیجی,بسیج, | 20:31 | نويسنده : علی معصومی |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد